وبلاگ هــم انــدیشـی دینــی

صفحه اصلی عناوین مطالب تماس با من قالب وبلاگ Feed

لطیفه

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

دروازه بان و بچه

یه روز یه بچه از طبقه­ی دهم ساختمان می­افته پایین. همین که داشت می­آمد پایین یه دروازه بان می­پره و بچه رو تو زمین و آسمان می­گیره.

مردم که این صحنه­ی زیبا را می­بینند شروع می­کنند طرف را تشویق می­کنند.

دروازه بانه که جو گیر می­شه فکر می­کنه زمین فوتباله. به همین دلیل سریع با لگد می­زنه به بچه­هه و پرتابش می­کنه!



[ چهارشنبه 90/3/11 ] [ 10:10 صبح ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

لطیفه و معما (3)

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

لطیفه

1. یه نفر میره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون! چشم بگذارم؟ طرف میگه: نه آقا! حداقل صبر کن من برم قایم شم، بعد!

2. یه نفر 19 تا بچه داشته،‌ بهش میگن: چرا یک بچه دیگه نمیاری، رُند شه؟! میگه: فرزند کمتر، زندگی بهتر!

3.  یه نفر میره راهپیمایی، می‌بینه شلوغه برمیگرده

4.  یه نفر تو اتوبوس واستاده بوده، یهو میبینه بند کفشش بازه. به کنار دستیش میگه: آقا قربون دستت، ‌یک دقیقه این میله رو نگردار من بند کفشم رو ببندم

5. یه نفر تو مسابقه بیست سوالی شرکت می­کنه. قبل از مسابقه بهش میگن: ببین جواب ژاندارمریه ولی همون اول نگی که ضایع بشه، یه چند تا سوال اولش بکن بعد جوابو بگو. مسابقه شروع میشه، یارو میپرسه: جانداره؟ مجریه میگه: نه. یارو میگه: مِریه؟ میگه: نه. یارو میگه: جاندارمریه؟

6. سه تا دیوانه هم اتاقی بودن - یک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا پایین می­پرن و میگن که ما سیب زمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ می­شیم و سومی ساکت نشسته! رییس بیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه رو مرخص کنه. پرسید تو چرا با دوستات نیستی؟ اون هم گفت : آخه من کف ماهیتابه چسبیدم!

7. یه نفر سوار آسانسور میشه میبینه نوشته ظرفیت 6 نفر با خودش میگه عجب بدبختیه حالا 5 نفر دیگه از کجا بیارم.

8. یه روز یکی خودش رو میزنه به موش مردگی، گربه‌هه میخوردش.

9. یک بار یه پرتغاله خودشو داشته به در و دیوار می کوبیده. ازش می پرسن: چرا ایجوری می­کنی ؟ میگه: می­خوام خونی شم!

10. یکی دستش به پشتش نمی‌رسیده، زیر پاش صندلی میگذاره.

11. یک بار یه کچله میره سلمونی. وارد اونجا که می شه همه بهش می­خندن. کچله میگه: چیه! اومدم آب بخورم.

12. یه روز از یکی می‌پرسند: اگه همه دنیا رو بهت بدن، چیکار می‌کنی؟ میگه: می‌فروشم، می‌رم خارج!  

13. یه روز یکی حضرت عزرائیل (علیه السلام) رو می بینه، خودشو میزنه به مردن!

14. یه روز یه پیرزن فقیر داشته تو کوچه دنبال چیز با ارزشی می‌گشته که بره بفروشه. همین طور که داشته می‌گشته، یه چراغ جادو پیدا می‌کنه. خلاصه غوله از توش میآد بیرون و میگه: ای پیرزن، تو می‌تونی هر آرزویی داشتی بکنی؛ من برآورده شون می‌کنم. هرچقدر پول یا زمین بخوای بهت میدم، خلاصه هرچی بخوای…پیرزنه خیلی خوشحال شد و با شادی گفت: دستت درد نکنه پسرم؛ الهی فدات شم! غوله هم با تعجب بسیار این آرزوی پیرزن را برآورده کرد!  

15. مردی ساعتش از کار می افته. پشتشو باز میکنه می­بینه یه مورچه توش مرده. بعد می گه: آهاااااان! حالا فهمیدم! رانندش مرده که کار نمی کنه!



[ چهارشنبه 90/3/11 ] [ 9:14 صبح ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

خاطرات اولین سماور

سماور و پیرزن

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

تازه سماور از روسیه وارد شده بود.

یکی از این سماورها را خریداری کردند و بردند خانه.

پیرزنی در خانه بود که تا به حال سماور ندیده بود. تا چشمش به سماور و طرز کارش افتاد با تعجب گفت:

قربان خدا برم که آب و آتش را یک جا جمع کرده . بعد خم شد تا این امامزاده را ببوسد که . . . (چشمتان روز بد نبیند)



[ دوشنبه 90/1/15 ] [ 12:57 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

خاطرات اولین چراغ برق

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

خاطرات اولین لامپ

برق تازه وارد آنجا شده بود. برق کش سیمهای برق اولین خانه را وصل کرد و چراغ را روشن کرد. شب همه ی خانواده دور هم جمع شده بودند و از دیدن چراغ برق لذت می بردند.

خلاصه شب به نیمه رسید و خوابشان گرفت. رخت خواب را پهن کردند که بخوابند اما دیدند نور چراغ نمی گذارد بخوایند. چهار پایه ای زیر پا گذاشتند و آن را فوت کردند اما نشد. خلاصه همه با فوتهای خود امتحان کردند اما لامپ خاموش نمی شد.

تا اینکه یکی از اعضای خانواده فکر بکری کرد ...

جاروب را برداشت و ضربه ی کوچکی به لامپ زد.

لامپ که خاموش شد همه خوابیدند. اما کسی که لامپ را خاموش کرده بود بیش از دیگران خوشحال بود. چون به خاطر این فکر بکرش احساس غرور و سربلندی می کرد.



[ دوشنبه 90/1/15 ] [ 12:48 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

کاربردهای پاشنه کش!

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

برخی از کاربردهای پاشنه کش!

در زمانهای قدیم که امکانات خیلی زیاد نبود، پیر مردها یکی یه دونه پاشنه کش تو جیبشون بود. بعضی از اونا وقتی به بوستان می رفتند، با همان پاشنه کش هندوانه را می تواشیدند و نوش جان می کردند.



[ دوشنبه 90/1/15 ] [ 12:41 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

لطیفه و معما (2)

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.

لطیفه

1. به یکی میگن «پشتت خاکیه!». طرف میگه: «پس می­خواستی آسفالت باشه»؟!

2. یکی جلو بانک با پای باز نشسته بود. گفتند: «اینجوری چرا نشستی»؟ گفت: «شنیدم به باز نشسته­ها وام میدن»!

3. یکی ماکزیما خرید و رفت تو خیابان. یک دفعه یه پیکان قراضه از عقب محکم زد بهش. خلاصه راننده­ی پیکان قراضه خیلی التماس کرد تا طرف راضی شد و به حرکت خودش ادامه داد. راننده­ی ماگزیما سر چهار راه دوباره دید یکی از عقب محکم زد بهش. اومد بیا پایین یک دفعه دید راننده همان پیکانه. راننده­ی پیکان سرشو از شیشه در آورد بیرون و با صدای بلند گفت: «فلانی ! منم منم، برو!» 

4. پیر مردی دید پسری داره گربه رو می شوره. گفت: «ببیم جان! نشور می­میرره­ها». پسره گفت: «نه بابا! نمی­میره». خلاصه پیر مرد رفت و برگشت. دید گربه مرده. گفت: «ببم جان!نگفتم می­میره!». پسره گفت: «نه بابا ! شستمش که نمرد! وقتی چلوندمش مرد!»

5. یک روز لاک­پشتها خواستند قله­ای را فتح کنند. رئیس لاک­پشتها پرچم را داد به لاک­پشت کوچولو و به راه افتادن. خلاصه رفتن و رفتن… بازم رفتن و رفتن و هی رفتن تا رسیدن. بعد رئیس لاک­پشتها به لاک­پشت کوچولو گفت: «لاک­پشت کوچولو پرچم را بیار تا سر قله نصبش کنیم» لاک­پشت کوچولو با خونسردی گفت: «اونو پایین کوه جا گذاشتم». خلاصه لاک­پشتها برگشتن. رفتند و رفتند، هی رفتند … خلاصه سالها در راه بودند تا رسیدند پای کوه . رئیس لاک­پشتها گفت: «لاک­پشت کوچولو! پرچم کجاست؟ لاک­پشت کوچولو گفت: «شوخی کردم بابا! پرچم بالای کوهه».

6. به یکی گفتند: «چی شد که زن گرفتی»؟ گفت: «تو زندگیم چیزی نشدم، گفتم لا اقل داماد بشم».

7. طرف شلوارشو عوضی پوشیده بود. مادش گفت: «قربون بچه­ام برم، وقتی میره انگار داره میا»!

8. طرف کت پوشیده بود و با زیر شلواری نشسته بود. گفتند: «چرا کت پوشیدی؟» گفت: «شاید مهمان بیا». گفتند: «خوب! پس چرا زیر شلوار پوشیدی؟» گفت: «خوب شاید نیا»!

9. زنی هنگام دفن شوهرش هی جنازه رو باد میزد. گفتند: «او که احساس گرما نمی کنه چرا بادش میزنی؟» گفت: «آخه شوهرم وصیت کرد و گفت: تا کفنم خشک نشده ازدواج نکنی»!

10.  به طرف گفتن چرا درس می­خونی؟ گفت: «دکتر بشم، پول دربیارم، بعد باهاش وانت بخرم و کار کنم»!  

11.  طرف هیئت تأسیس کرد. روز عاشورا نوشت: «به علت شهادت امام حسین هیئت تعطیل است»!

12.  در یک مانور نظامی یکی از هواپیما پرید پایین، اما چترش باز نشد. تو آسمان با خودش گفت: «خدا رو شکر که مانوره» !

13.  هنگام سقوط هواپیما همه جیغ می­زدند بجز یکی! بهش گفتند: «تو چرا جیغ نمی­زنی»؟! گفت: «مگه مال بابامه! خوب بذا سقوط کنه».

14.  طرف سگگ کمر بندش مقداری به طرف راست بود. کجکی راه می رفت!

15.  یکی تو تهران ول می­گشت. بهش گفتن: «اینجا چیکار می­کنی؟» گفت: «پس کجا چیکار کنم»؟



[ یکشنبه 90/1/14 ] [ 6:31 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]

لطیفه و معما (1)

بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.      

معما

1. کشوری که با حذف حرف اوّلش نوعی بیمار یخطر ناک می­شه.  [1]    

2. آخر دنیا چیست؟[2] 

3. دو تا دست چند تا انگشت داره؟ جواب می­ده: «10 تا» . بعد بپرسید ده تا دست چند تا انگشت داره؟ [3]       

4. پدر و پسری میرن مسافرت. هر دو تصادف کردن پدر مرد و پسر زخمی شد. وقتی پسر رو بردن بیمارستان دکتر گفت: این که پسر منه؟[4]  

قسمت بعدی:http://andiseh57.ParsiBlog.com/Posts/125/%e1%d8%ed%dd%e5+%e6+%e3%da%e3%c7+(2)/ 

[1]  .  جواب: کوبا.

[2]. جواب: الف.   

[3]. جواب: همه میگن 100 تا! در صورتی که ده تا دست 50 تا انگشت داره.   

[4]. جواب: دکتر مادرش بوده.      

 



[ یکشنبه 90/1/14 ] [ 6:15 عصر ] [ احمد نباتی ] [ نظر ]
.::.

درباره وبلاگ



ای برادر ! پشتیبان «ولی فقیه» باش، اما پیشاپیش «ولی فقیه» بایست و تیرهای زهر آگین دشمن را که به سوی او روانه می شوند به جان خریدار شو ... تنها عافیت طلبان دنیا دوست هستند که عوام فریبانه از «ولایت» و «ولایت مداری» دم میزنند، اما در هنگامه ی فتنه ها و امتحان های سخت، پشت سر ولی فقیه سنگر می گیرند، تا دنیای خود را در خطر نبینند .

پیوندهای روزانه

سایت هم اندیشی دینی
منبــــر مکتــوب
سلمان علی (سیاسی)
طلبه پاسخگـــــو
تبدیل سال شمسی به قمری ومیلادی
سایت خبرگزاری فارس
سایت خبری رجا نیوز
سایت خبری جهان نیوز

آرشیو ماهانه

علوم قرآنـــی
نکتــه های قرآنــی
معصومین (علیهم السلام)
امیرالمؤمنین (علیه السلام)
حضرت زهرا (سلام الله علیها)
امام حسین (علیه السلام)
امام زمان (ارواحنا له الفداه)
حضرت اباالفضل (علیه السلام)
حضرت معصومه (سلام الله علیها)
نمـــــــــــــاز (راه کارها و موانع)
سلسله مباحثی پیرامون رجعت
تفسیر خطبه 222 نهج البلاغه
تفسیر خطبه 223 نهج البلاغه
ادعیه و اذکار مختلف
اخلاقی *1*
اجتمــــاعـی *1*
سیاسی
سیاسی ـ فتنــــه
راه و رسـم خواستگاری و ازدواج *1*
راه و رسـم خواستگاری و ازدواج *2*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *1*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *2*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *3*
اصـــول زنــدگــی زناشویــی *4*
پاسخگویی به سؤالات خانوادگی
راه نجات از عشق به جنس مخالف
پاسخگویی به سؤالات اعتقادی *1*
پاسخگویی به سؤالات اعتقادی *2*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *1*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *2*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *3*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *4*
پاسخگویی به سؤالات جوانان *5*
تربیت دینی کودک *1*
تربیت دینی کودک *2*
تربیت دینی کودک *3*
تحلیلی بر برائت از جبت و طاغوت
سلسله درس هایی از معاد *1*
سلسله درس هایی از معاد *2*
سلسله درس هایی از معاد *3*
سلسله درس هایی از معاد *4*
سلسله درسهایی از کربـــلا *2*
سخنرانی کوتـاه (عمومی و دبستانی)
دانلود کتابهای مدیر وبلاگ
لطیفه، معما و مطالب خواندنی
آیین همسرداری
مناسبتهای ویژه
متفرقه
سوره کهف 1
تفسیر جامعه کبیره 2

پیوندها

شیعه در روایات اهل سنت
آیین شکوفایی / راهکارهای عملی در تربیت دینی کودک
کتاب پیوند جوان با نماز
دفاع از شیعه در روایات اهل سنت. مقدمه آیت الله خزعلی
پیوند جوان با نماز (ویرایش جدید)
آشیانه مهر (اصول و کلیدهایی از زندگی زناشویی)
سایت هم اندیشی دینی
کتاب چشمه هدایت (چیرامون امام هادی)
میزان تشیع (برسی سند زیارت عاشورا)
قالب پارسی بلاگ|قالب وبلاگ مدافعان حرم پارسی بلاگ
تور هند|لینک بیلدینگ
قیمت کرکره برقی پارکینگ|طراحی جواهر
خرید سامانه پیامک

سایت آوازک

جا لیوانی ماشین|شلف دکوری
رزرو هتل|بلوم
|فیلم
درگاه پرداخت واسط|هتل بندرعباس
هتل کیش
عکس جدید

دیگر امکانات


بازدید امروز: 74
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 2364195

طراح قالب: آوازک

[ طراح قالب: آوازک ]
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ]